تجزیه و تحلیل سازمانی
هوشمندی سازمانی
ارزیابی عملکرد سازمانی در گذشته تنها بر اساس تحلیل معیارهای مالی صورت می گرفت. اکنون در عصر اطلاعات، با تشدید روزافزون رقابتها، ارزیابی عملکرد به روش سنتی گذشته، دیگر امکان پذیر نیست. لذا ایجاد یک سیستم ارزیابی مدرن و در نهایت گذر از برنامه ریزی استراتژیک و ورود به مدیریت استراتژیک در سازمان های بزرگ و رو به رشد امری اجتناب ناپذیر است.
توجه به سطح تجزیه و تحلیل از نکات کلیدی در زمان نظریهپردازی و تجزیه و تحلیل دادهها است. شناخت سطح تجزیه و تحلیل بستگی زیادی به شناخت دقیق از ماهیت سازههای انتخاب شده در تحقیق دارد. سطح تجزیه و تحلیل به طور مثال میتواند در سطح فردی، گروهی، سازمانی و یا ملی باشد. محققی که رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و رفتار فردی در شرایط خاصی را بررسی میکند سطح تجزیه و تحلیل فردی را انتخاب کرده است. بررسی رابطه بین اندازه تیم و میزان هماهنگی تیمی نیز تحقیقی با سطح تجزیه و تحلیل گروهی (تیمی) است. در دو مثال فوق سازههای موجود در هر رابطه هم جنس سطح تجزیه و تحلیل خود بودند. در یک تحقیق البته ممکن است رابطه بین دو سازه از دو سطح مختلف هم بررسی شود. به طور مثال بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی و رفتارهای شهروندی کارکنان را میتوان تحقیقی دانست که رابطه بین پدیدهای را در سطح سازمانی با پدیدهای در سطح فردی بررسی میکند. به این نوع تحقیقات سطوح متقاطع (cross-level) میگویند.

نکته کلیدی در هر تحقیق اینست که محقق متناسب با سطح تجزیه و تحلیل خود اقدام به طراحی تحقیق و انجام اقدامات لازم مانند انتخاب نمونه و نوع تجزیه و تحلیل متناسب با سطح تجزیه و تحلیل انتخاب شده نماید. از اینرو اگر سطح تجزیه و تحلیل گروه (یا تیم) بود، نمونه تحقیق در واقع گروهها یا تیمهایی خواهند بود که دارای مقادیر متفاوتی از پدیدههای مورد مطالعه هستند (مثلا اندازه، سطح همکاری، یا یادگیری تیمی). در تحقیقاتی نیز که رابطه بین دو پدیده در سطوح مختلف مد نظر است نیز نمونهها در هر دو سطح باید بررسی شوند. به طور مثال زمانی که هدف بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی و رفتار شهروندی سازمانی است نیاز به انتخاب نمونههایی در سطح سازمان (چندین سازمان، مثلا ۳۵ سازمان) و نمونههایی در سطح فردی (مثلاً چندین فرد در هر سازمان) است. به این معنا که هم نمونه گیری در سطح سازمانی لازم است و هم نمونه گیری در سطح فردی.
یکی از مشکلات روایی بسیاری از مقالات تحقیقاتی که اینجانب برای ژورنالهای علمی و کنفرانسهای داخلی ارزیابی کردهام و یا برخی پایان نامه هایی که در گروه داوران آنها بوده ام، عدم توجه به سطح تجزیه و تحلیل در نظریهپردازی، انتخاب نمونه، و تجزیه و تحلیل دادهها است. برای شرح این موضوع احتمالا یک مثال کمک کند. فرض کنید که محققی ممکن است علاقهمند به بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی و رفتارهای شهروندی سازمانی باشد. این محقق ممکن است تنها یک سازمان را انتخاب کرده و از طریق یک پرسشنامه از کارکنان بخواهد که به سوالاتی مربوط به فرهنگ سازمانی و رفتارهای شهروندی پاسخ گویند. پس از تجزیه و تحلیل دادهها از طریق رگرسیون به این نتیجه میرسد که مثلا بعد خاصی از فرهنگ سازمانی ادراک شده توسط کارکنان آن سازمان دارای رابطه با میزان رفتارهای شهروندی سازمانی گزارش شده توسط آنها است. پس از این مشاهده، آن محقق ممکن است بیان کند که بین بعد خاصی از فرهنگ سازمانی و رفتار شهروندی سازمانی رابطهای یافته است! ایراد این تحقیق اینست که در نظریه خود پدیدهای را در سطح سازمانی مد نظر داشته است (فرهنگ سازمانی)، اما برای اندازه گیری آن «صرفا» دادههای خود را در «یک» سازمان جمع آوری کرده است. از اینرو آنچه وی اندازه گیری کرده است «ادراک فردی از فرهنگ سازمانی در یک سازمان» است و رابطه آن را با رفتار شهروندی سازمانی بررسی کرده است. محقق تنها نتیجهای که میتواند از این بررسی بگیرد اینست که در یک سازمان شواهدی یافته است که ادراک افراد از بعد خاصی از فرهنگ سازمانی با رفتار شهروندی سازمانی گزارش شده توسط آنها رابطه دارد. اگر قصد محقق واقعا بررسی رابطه فرهنگ سازمانی و رفتارهای شهروندی است، وی باید سازمانهایی را بیابد که دارای فرهنگهای سازمانی مختلفی بوده و در هر سازمان نمونه گیری برای انتخاب افراد نماید. سپس با اندازه گیری فرهنگ سازمانی در آن سازمانها و رفتارهای شهروندی سازمانی هر یک از افراد انتخاب شده از طریق تجزیه و تحلیل آماری چند سطحی رابطه فرضیه سازی شده را آزمون کند. توصیه اصلی اینست که اگر دادهها صرفاً در یک سازمان جمع آوری شدهاند، محقق از تعمیم نتایج تحقیق خود به سطوح بالاتر (در چندین سازمان) پرهیز نماید، چرا که به دلیل تغییر سطح تجزیه و تحلیل روایی نتایج تحقیق خود را به هم میزند.
در یک تقسیم بندی کلی تعمیم نتایج یک تحقیق از یک سطح پایینتر (مثلاً فردی) به سطحی بالاتر (مثلاً تیمی) و یا تعمیم نتایج از سطوح بالاتر (مانند جامعه و یا سازمان) به سطوح پایینتر (مانند تیم و فرد)، زمانی که داده های جمع آوری شده ما مربوط به سطح دیگر نمی باشد، الزاماً از نظر نظری صحیح نبوده و ممکن است نوعی مغالطه نظری و روششناختی تلقی گردد. برخی ممکن است با استفاده از نظریات شخصیت (سطح فردی) گزارههایی درباره پیش بینی رفتارهای یک سازمان (مانند یک فرد) ارائه دهند و یا با استفاده از یک نظریه درباره سازمان (رهبری تغییر در یک سازمان) گزارههایی درباره ایجاد تغییر در جامعه (مثلا رفتارهای رانندگی) پیشنهاد کنند. در هر دو مورد ممکن است خطاهایی با نامهای ecological fallacy یا fallacy of composition رخ دهد. هر چند ممکن است یافته های ما در یک سطح برای سطوح دیگر هم قابل تعمیم باشند، اما بدون نظریه پردازی مرتبط برای سطح دیگر و تجزیه و تحلیل داده هایی جدید در سطح دیگر امکان تعمیم صحیح نتایج وجود ندارد. پیشنهاد میکنم تحقیقاتی که در پیرامون شما انجام میشود را از این منظرها بررسی کنید و روشهایی برای دقت بخشیدن به شیوه طراحی تحقیق و گزارش دهی نتایج بیابید.